چگونه از دیگران تعریف کنیم ؟
آنقدر تعریف نشده از ما و آنقدر تعریف کردن را چیز عجیب و غریب می دانیم که حس می کنیم کار بدی است. ... در سایت قرار دادم که چطور انتقاد کنیم که اثر بخش باشد نه اعصاب خرد کن! پس به این معنی نیست که حسن ...
![](/themes/image/whatsappp.png)
آنقدر تعریف نشده از ما و آنقدر تعریف کردن را چیز عجیب و غریب می دانیم که حس می کنیم کار بدی است. ... در سایت قرار دادم که چطور انتقاد کنیم که اثر بخش باشد نه اعصاب خرد کن! پس به این معنی نیست که حسن ...
عقد مرابحه چیست؟ (معنی مرابحه)قرارداد یا عقد مرابحه یکی از معاملات مشروع و از اقسام بیع است. عقد بیع، قرارداد یا عقدی است که به موجب آن شخصی، مالی را در ازای مال دیگر به شخص دیگری واگذار کند به نحوی که مالک مال (فروشنده ...
سعدی . - خرد کردن پول ؛ پولی با قیمتی بیشتر را بچند پول کم قیمت معادل آن بدل کردن و آنرا دادن و پولهای کوچک تر در عوض ستدن . - خرد کردن سبزی یا گوشت یا قند ؛ بقطعات ریز بریدن آن . - خرد کردن هیزم ...
خرد کردن . [ خ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بقسمتهای ریزه ریزه شکستن . به اجزاء کوچک شکستن . شکستن بقطعات خرد. بقطعات کوچک بریدن . (یادداشت بخط مؤلف ). تَصغیر. (دهار). اِصغار. (تاج المصادر بیهقی ) :
من که ابوالفضلم این ملطفه خرد و نامه بزرگ تحریر کردم . (تاریخ بیهقی ). چو خردی بزرگ آورد دستبرد به از صد بزرگان کشان کار خرد. (گرشاسب نامه ). بکشتند چندانکه نتوان شمرد گرفتند دیگر بزرگان و خرد.
تعریف ویکیپدیا : فلسفه سئوال در مورد چگونه زندگی کردن است ، سئوال در مورد واقعیت های موجود قابل لمس و غیرقابل لمس ( متافیزیک ) ، فلسفه دانش واقعی ( معرفت شناسی ) و اصول درست استدلال ( منطق ) است.
تعریف رسانه را به خاطر بسپارند و بتوانند انواع رسانه را نام ببرند و شرح دهند. یادشان باشد که دسترسی به «ابزارهای رسانهای» به معنای دسترسی به «رسانه» نیست. بتوانند رسانه های جمعی را با رسانه ...
واژهشناسی. از لحاظ لغوی دانش اسم مصدر است و بن مضارع آن «دان» است (اسم مصدر حاصل مصدر است و بنابراین در فارسی دانش چیزی است که حاصل دانستن است) اما در اصطلاح ابتدا باید بین دانش (Knowledge) و علم (Science) تفاوت قائل شد.
to crush or reduce something to small particles. مترادف: to become ground, crushed, or powdered. crush, powder, pulverize. to be sharpened or polished by rubbing. to slow down or stop with much difficulty or roughness. brake, halt, slow down. - The car ground to a halt.
خورد کردن . [ خوَرْدْ / خُرْدْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ریزه ریزه کردن . (ناظم الاطباء). خرد کردن . - خورد کردن خرمن ؛ درهم کوفتن ساقه و سنبله و جدا کردن کاه از دانه . این عمل آن است که دانه ها را بواسطه ٔ جنجل از سنبل اخراج نموده کاه را ...
بسته به نیاز و کاربرد کوپلینگ برای انتقال گشتاور از یک خار و یک شیار خار در داخل آن استفاده می شود. برای قفل کردن کوپلینگ در محل خود، دو سوراخ نواری در آن ایجاد می گردد.
ساده ترین تعریف خودمحوری (به انگلیسی: Egocentrism) عدم توانایی در تمایز بین خود و دیگری است. به طور خاص ، این نارسایی منجر به عدم تشخیص فرد در ارتباط بین واقعیت های عینی و پیش فرض های ذهنی می شود [۱] [۲ ...
انقلاب (به انگلیسی: Revolution) به معنای زیر و رو شدن یا پشت و رو شدن و تحول است. این واژه در آغاز از اصطلاحات علم اخترشناسی بود و در معنای چرخش دورانی افلاک و بازگشت ستارگان به جای اول به کار میرفت ...
آنگه هر سه را خرد بساید و با یکدیگر بیامیزد. (نوروزنامه ). و همچندِ همه ذراریح گیرد و خرد بساید و بر هم آمیزد. (نوروزنامه ). تیری بیامد و بر نگینه ٔ انگشتری زد و خرد بشکست . (نوروزنامه ).
تعریف اقتصاد سرمایه داری به این شکل است که سرمایه داری به عنوان یک سیستم تولید تعریف می شود که در آن صاحبان مشاغل (کارآفرینان یا سرمایه داران) منابع تولیدی از جمله ابزار، کارگران و مواد خام را ...
طعنه. واژه طعنه از طعنت به معنای نیزه زدن ریشه گرفتهاست. دهخدا طعنه را چنین تعریف میکند: " عیبجویی کردن، توبیخ و سرزنش کردن. بیغاره؛ ملامت و گواژه. به معنی بد گفتن کسی را مجاز است و با لفظ ...
( صفت ) ۱ - کوچک کم جثه . ۲ - اندک سال کودک . جمع : خردان . ۳ - باریک دقیق . یا خرد و خاکشیر کردن. خرد کردن . یا خرد و خمیر شدن . ۱ - له شدن کوفته شدن . ۲ - بسیار خسته شدن . لقب سعد بن زید منات است
در اصطلاح مفسران قرآن و دانشمندان علوم قرآنی ، وحی ارتباطی معنوی است که برای پیامبران الهی، جهت دریافت پیام آسمانی از راه اتصال به غیب برقرار میشود. پیامبر ، گیرندهای است که پیام را به ...
دین معمولاً به عنوان یک نظام اجتماعی - فرهنگی از رفتارها و اعمال تعیین شده، اخلاقیات ، باورها، جهان بینیها، متون، مکانهای مقدس، پیشگوییها یا سازمانها تعریف میشود که عموماً بشریت را ...
اِقتصاد، بازرگانی یا ترازمان (به انگلیسی: Economy) به یک نظام اقتصادی در یک یا چند منطقه جغرافیایی یا سیاسی خاص گفته میشود و در برگیرنده تولید، توزیع یا تجارت، مصرف کالاها و خدمات در آن منطقه یا کشور میباشد.
اندیشه. اَندیشه یا فِکر [۱] (به انگلیسی: Thought )، یکی از نیروهای درونی انسان است که به مفاهیم مربوط است. ایمانوئل کانت از جمله فیلسوفانی است که در کتابش با عنوان « سنجش خرد ناب » دربارهٔ فکر و ...
مطلوبیت کل. «مطلوبیت کل» (Total Utility) جمع کل مقدار رضایتی است که مصرفکننده از مصرف کالا یا خدمتی کسب میکند. برای درک بهتر این تعریف به مثال مقابل دقت کنید. فردی در حال مصرف شکلات است. اولین ...
معانی دیگر: له کردن یا شدن، خرد کردن یا شدن، آرد کردن، درهم کوفتن، سخت شکست دادن، شکردن، مورد تعدی قرار دادن، ظلم و جور کردن، آزار دادن، (با: against یا into یا to و غیره) فشردن، چپاندن، (عامیانه - معمولا با: on) خاطرخواهی، عشق ...
در فارسی از دیرباز در معانی ادب ، عقل و ادراک و موارد بسیاری از این قبیل به کار رفته است. فرهنگ چیست : مجموعه ای از اعتقادها ، نهادها ، زبان ، نحوه زندگی کردن ، سخن گفتن و فکرکردن. فرهنگ حاصل ...
خرد کردن . [ خ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بقسمتهای ریزه ریزه شکستن . به اجزاء کوچک شکستن . شکستن بقطعات خرد. بقطعات کوچک بریدن .
تابع تولید ، (به انگلیسی: production function) یک مفهوم کاملاً فیزیکی است و بهطور ساده رابطه بین ستاده و نهادههای تولید را نشان میدهد. این تابع بیانگر حداکثر محصولی است که از ترکیبات مختلف نهاده ...
تعریف تقاضا. تقاضا برای کالای «الف» نشاندهنده مقادیر مختلفی است از این کالا است که مصرفکنندگان حاضر میشوند در قیمتهای مختلف و در دوره زمانی معین، خریداری کنند البته به شرط ثابت بودن سایر عوامل و شرایط تاثیر گذار.
خرده کردن. [ خ ُ دَ / دِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) بقطعات ریز تبدیل کردن. - خرده کردن پول ؛ پولی را به واحدهای کوچک تبدیل کردن. پول خرد کردن.
Comment هایی را که در کد بالا می بینید به این معنی است که می شود اینگونه هم نوشت. همانطور که میبینید در تابع main دو عدد را دریافت می کنیم و در فراخوانی تابع آنها را بعنوان آرگومانهای تابع ذکر می کنیم.
2. منبع. فرهنگ فارسی معین. نمایش تصویر. معنی. خرد. معنی 1 - کوچک . 2 - کم سال ، کودک . مترادف درك، آگاهي، ادراك، بينش، دانايي، حكمت، دانش، عقل، علم، فراست، لب، فهم، نقيبت، هوش. متضاد كبير، بالغ، بزرگ ...